آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

فندق کوچولوی ما آرینا(هدیه آسمونی)

جشن حنا بندون عمو محمد در سفرنامه ی بروجرد

سلام عسل مامان هفته ی گذشته درست توی همین روز یعنی چهارشنبه 10 مهر ما به بروجرد دعوت شدیم تا در مراسم حنا بندون عمو محمد(پسر عموی بابایی) و خاله گلناز شرکت کنیم. اون روز صبح زود به همراه عمو ایرج و عمو مهدی به سمت بروجرد راه افتادیم. البته عموینا با ماشین خودشون و ما هم با ماشین خودمون بودیم. زن عمو و دختر عمو مهسا و عروس دوماد هم از شب قبل اونجا رفته بودند. خلاصه حوالی ساعت 1 بعد از ظهر بود که به خونه مادر خاله گلناز رسیدیم و بعد از خوردن نهار و کمی استراحت برای رفتن به جشن آماده شدیم. ساعت 7 بعد از ظهر توی سالن بودیم و تقریبن جز اولین مهونای اون جشن ما بودیم و بعد از ما گروه گروه و دسته دسته فامیلهاشون اومدن. اون شب مراسم تا یک و دو شب ا...
21 مهر 1392

سفرنامه ی جزیره ی کیش

سلام گلم امروز بعد از اینکه کمی فراغت پیدا کردم تصمیم گرفتم از سفرمون به کیش برات بنویسم. شهریور هر سال مامان و بابا به مناسبت سالگرد ازدواجشون همیشه یه برنامه سفر می چینند. ما هم امسال به رسم سالهای گذشته تصمیم گرفتیم سفری به یه منطقه ی گرم و آزاد که جزیره ی کیش باشه داشته باشیم. ما در روزهای پایانی شهریور که یواش یواش معطر به عطر پاییز شده بود در واقع روز سه شنبه 92/6/25 به فرودگاه مهرآباد رفتیم و شما برای دومین بار سفر هوایی رو تجربه کردی. موقع سوار شدن به هواپیما و بلند شدن هواپیما خیلی هیجان زده شده بودی و با صدای بلند حرف می زدی و خوشحالی می کردی مخصوصن زمانی که هواپیما بلند شد یوهو با صدای بلند فریاد کشیدی و گفتی: واییییییی چه خوب...
3 مهر 1392
1